نوعی از گل: نهانی به پالیزبان گفت شاه که از مهتر ده گل مهر خواه. فردوسی. چو بشنید از او این سخن باغبان گل مهر آورد آمد دمان. فردوسی. ز خرادبرزین گل مهر خواست به بالین مست آمد از حجره راست. فردوسی
نوعی از گل: نهانی به پالیزبان گفت شاه که از مهتر ده گل مهر خواه. فردوسی. چو بشنید از او این سخن باغبان گل مهر آورد آمد دمان. فردوسی. ز خرادبرزین گل مهر خواست به بالین مست آمد از حجره راست. فردوسی
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل واقع در 8000گزی جنوب باختری ده دوست محمد و 4000گزی جنوب راه مالرو ده دوست محمد به زابل. هوای آن گرم معتدل و دارای 129 تن سکنه است. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل واقع در 8000گزی جنوب باختری ده دوست محمد و 4000گزی جنوب راه مالرو ده دوست محمد به زابل. هوای آن گرم معتدل و دارای 129 تن سکنه است. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
رنگی است معروف شبیه به رنگ گل خار وآن نباتی است خاردار که گل سرخ دارد و مایل به کبودی و در عرف هند کطائی گویند. (آنندراج) : امروز قبای تو به رنگ گل خار است ترسم به تن نازکت آسیب رساند. محمداسحاق شوکت (از آنندراج). پنجه رنگرزان شد کف ساقی ز شراب جامۀ سبز صراحی گل خار است امشب. ملاطغرا (از آنندراج)
رنگی است معروف شبیه به رنگ گل خار وآن نباتی است خاردار که گل سرخ دارد و مایل به کبودی و در عرف هند کطائی گویند. (آنندراج) : امروز قبای تو به رنگ گل خار است ترسم به تن نازکت آسیب رساند. محمداسحاق شوکت (از آنندراج). پنجه رنگرزان شد کف ساقی ز شراب جامۀ سبز صراحی گل خار است امشب. ملاطغرا (از آنندراج)
کل در. کل دره. آلتی است که با آن مرز کرت ها برآرند وآن آهنی دراز است که از میان دسته ای چوبین دارد و از دیگر سوی زنجیری یا طنابی که دو تن آن را برای بر آوردن مرزبکار برند. نوعی آلت شخم که برای پشته بندی بکار برند و دو تن آن را کشند، یکی دستۀ چوبین آن را و دیگری طناب را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کل در. کل دره. آلتی است که با آن مرز کرت ها برآرند وآن آهنی دراز است که از میان دسته ای چوبین دارد و از دیگر سوی زنجیری یا طنابی که دو تن آن را برای بر آوردن مرزبکار برند. نوعی آلت شخم که برای پشته بندی بکار برند و دو تن آن را کشند، یکی دستۀ چوبین آن را و دیگری طناب را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
در قزوین و قمشه و سمیرم فارس نام چشمه هائی است که بزعم عوام افشاندن آب آن در مزارعی که ملخ بدانجا فرود آمده باشد سبب آمدن مرغ سار که ملخ را دفعو تباه می کند، گردد، و آن را آب مرغان نیز گویند
در قزوین و قمشه و سمیرم فارس نام چشمه هائی است که بزعم عوام افشاندن آب آن در مزارعی که ملخ بدانجا فرود آمده باشد سبب آمدن مرغ سار که ملخ را دفعو تباه می کند، گردد، و آن را آب مرغان نیز گویند
سلسله ای از ملوک و امرای ایرانی نژاد در گرگان، از سال 316 تا 434 ه. ق. مؤسس این سلسله مرداویج (مرداویز) بن زیار که خود را از اعقاب پادشاهان قدیم میشمرد در جرجان علم استقلال برافراشت و اصفهان و همدان را نیز بحیطۀ تصرف آورد و در سالهای 316 تا319 ایران غربی را تا حوالی حلوان مسخر کرد. آل بویه نخست در خدمت او بودند و علی بن بویه از دست او حکومت کرج داشت. مرداویج صورهً فرمان خلفای عباسی را گردن نهاده بود و برادر او وشمگیر بن زیار نسبت به سامانیان نیز اظهار انقیاد میکرد. پس از آنکه آل بویه به سال 320 استقلال یافتند اقتدار زیاریان بجرجان و طبرستان محدود شد، و این سلسله را غزنویان منقرض کردند. مردوایج بن زیار (316-323) ، ابومنصور بن وشمگیر ملقب بظهیرالدوله (323-356) ، بیستون (356-366) ، شمس المعالی قابوس معروفترین افراد این سلسله (366-403) ، انوشیروان (دارا؟) (420-434)
سلسله ای از ملوک و امرای ایرانی نژاد در گرگان، از سال 316 تا 434 هَ. ق. مؤسس این سلسله مرداویج (مرداویز) بن زیار که خود را از اعقاب پادشاهان قدیم میشمرد در جرجان علم استقلال برافراشت و اصفهان و همدان را نیز بحیطۀ تصرف آورد و در سالهای 316 تا319 ایران غربی را تا حوالی حلوان مسخر کرد. آل بویه نخست در خدمت او بودند و علی بن بویه از دست او حکومت کرج داشت. مرداویج صورهً فرمان خلفای عباسی را گردن نهاده بود و برادر او وشمگیر بن زیار نسبت به سامانیان نیز اظهار انقیاد میکرد. پس از آنکه آل بویه به سال 320 استقلال یافتند اقتدار زیاریان بجرجان و طبرستان محدود شد، و این سلسله را غزنویان منقرض کردند. مردوایج بن زیار (316-323) ، ابومنصور بن وشمگیر ملقب بظهیرالدوله (323-356) ، بیستون (356-366) ، شمس المعالی قابوس معروفترین ِ افراد این سلسله (366-403) ، انوشیروان (دارا؟) (420-434)
طاهریان. نام سلسله ای از امرای خراسان از اولاد طاهر بن حسین بن مصعب، ملقب بذوالیمینین. این دودۀ ایرانی از205 تا 259 ه. ق. در خراسان استقلال داشته اند. طاهر ذوالیمینین سرسلسلۀ آنان، سردار مشهور عباسیان (که در قصیده ای معروف، بایرانی بودن خویش می بالد) از جانب مأمون به سال 205 بحکومت منصوب گردید و پس از یک سال و نیم دعوی استقلال کرده و در روز جمعه ای از جمادی الاّخرۀ سال 207 در نیشابور نام مأمون از خطبه بینداخت. پس از او پسرش طلحه به همین سال بجای پدر نشست و چند نوبت با حمزه بن عبدالله خارجی حرب کرد و سرانجام به سال 213 درگذشت. بعد از او برادرش عبدالله بن طاهر فرمانروائی خراسان و کرمان یافت و با بابک خرم دین مصاف داده او را بشکست و نیز مازیار بن قارن حکمران طبرستان را مغلوب و دستگیر کرده نزد مأمون خلیفه فرستاد و در سال 230 فرمان یافت. سپس امارت خراسان بابوطیب طاهر بن عبدالله رسید و او مدت 18 سال حکم راند و در 248 وفات کرد. و محمد بن طاهر جای پدر گرفت و عاقبت در 259 یعقوب لیث صفاری این خاندان را برانداخت
طاهریان. نام سلسله ای از امرای خراسان از اولاد طاهر بن حسین بن مصعب، ملقب بذوالیمینین. این دودۀ ایرانی از205 تا 259 هَ. ق. در خراسان استقلال داشته اند. طاهر ذوالیمینین سرسلسلۀ آنان، سردار مشهور عباسیان (که در قصیده ای معروف، بایرانی بودن خویش می بالد) از جانب مأمون به سال 205 بحکومت منصوب گردید و پس از یک سال و نیم دعوی استقلال کرده و در روز جمعه ای از جمادی الاَّخرۀ سال 207 در نیشابور نام مأمون از خطبه بینداخت. پس از او پسرش طلحه به همین سال بجای پدر نشست و چند نوبت با حمزه بن عبدالله خارجی حرب کرد و سرانجام به سال 213 درگذشت. بعد از او برادرش عبدالله بن طاهر فرمانروائی خراسان و کرمان یافت و با بابک خرم دین مصاف داده او را بشکست و نیز مازیار بن قارن حکمران طبرستان را مغلوب و دستگیر کرده نزد مأمون خلیفه فرستاد و در سال 230 فرمان یافت. سپس امارت خراسان بابوطیب طاهر بن عبدالله رسید و او مدت 18 سال حکم راند و در 248 وفات کرد. و محمد بن طاهر جای پدر گرفت و عاقبت در 259 یعقوب لیث صفاری این خاندان را برانداخت
سلسله ای از فرمانروایان که از713 تا 795 ه. ق. در فارس و کرمان و کردستان به استقلال فرمانروایی کرده اند. سرسلسلۀ این دودمان امیرمبارزالدین محمد بن مظفر است 713-760) ، پس از او شاه شجاع الدین بن امیرمبارزالدین (760-786) ، شاه محمود بن مبارزالدین (760 -777) ، عمادالدین بن احمد بن مبارزالدین (760- 795) ، شاه نصره الدین یحیی بن امیرمبارزالدین (789-795) ، سلطان زین العابدین بن شاه شجاع (786-790) ، شاه منصور بن شاه مظفر بن امیر مبارزالدین (790-795). این سلسله را امیرتیمور گورکان برانداخت و چنانکه صاحب کشف الظنون گوید معین الدین یزدی را تاریخی است به فارسی 757) راجع باین سلسله به نام مواهب الهی
سلسله ای از فرمانروایان که از713 تا 795 هَ. ق. در فارس و کرمان و کردستان به استقلال فرمانروایی کرده اند. سرسلسلۀ این دودمان امیرمبارزالدین محمد بن مظفر است 713-760) ، پس از او شاه شجاع الدین بن امیرمبارزالدین (760-786) ، شاه محمود بن مبارزالدین (760 -777) ، عمادالدین بن احمد بن مبارزالدین (760- 795) ، شاه نصره الدین یحیی بن امیرمبارزالدین (789-795) ، سلطان زین العابدین بن شاه شجاع (786-790) ، شاه منصور بن شاه مظفر بن امیر مبارزالدین (790-795). این سلسله را امیرتیمور گورکان برانداخت و چنانکه صاحب کشف الظنون گوید معین الدین یزدی را تاریخی است به فارسی 757) راجع باین سلسله به نام مواهب الهی
آل لخم. آل عمرو بن عدی. ملوک حیره. مناذره. سلسله ای از امرای عرب که در عراق حکومت داشته از پادشاهان ایران اطاعت میکردند. مرکز حکومت آنان شهر حیره نزدیک کوفه بوده... سرسلسلۀ آنها عمرو بن عدی بن نصر معاصر با اردشیربابکان است. و بین عدی و جذیمه الابرش و قصیر حکایتی در بین عرب معروف است و لا مرء ما جدع قصیر انفه در امثال عرب اشاره بحکایت آنهاست. ابتدای سلطنت آنان از 268 تا 628 میلادی یکی از معاریف این سلسله نعمان بن امروءالقیس است (403-431 میلادی) که قصر خورنق را سنمار برای او بنا کرده است، و دیگر منذر بن نعمان که بهرام گور در زمان کودکی نزد او بسر برد (431-473 میلادی) ، و منذر بن امروءالقیس بن ماءالسماء (507-514 میلادی) ، مشهورترین آنها معاصر با قباد بوده، او از قبول دین مزدک ابا کرد، قباد او را معزول و حارث بن عمرو کندی را بجای او گذارد و انوشیروان حکومت او را به وی ردّ کرد، و دیگر نعمان بن منذر ابوقابوس (585-613 میلادی) ، خسروپرویز بعض دختران عم وی را برای فرزندان خویش خواستگاری کرد، نعمان ابا ورزید، خسروپرویز بر وی خشم گرفت و نعمان پناه ببعض قبائل برده و آنان او را نپذیرفتند، ناچار خود برای پوزش بدربار خسرو آمد، خسرو او را گرفته و محبوس کرد تا سال 613 میلادی بطاعون درگذشت و خسرو مملکت او را به یک تن از غیر آن خاندان، ایاس بن قبیصه بخشید. آخرین ملوک این سلسله منذر بن نعمان در بحرین در جنگی کشته شد و سلسلۀ آنان منقرض گردید (632 میلادی). حمزه بن حسن اصفهانی عده ملوک و مدت سلطنت آنان را بدینگونه ذکر کرده است: عمرو بن عدی، معاصر اردشیر بابکان. امروءالقیس بن عمرو بن عدی، معاصر شاپور پسر اردشیر و هرمزبن شاپور و بهرام و بهرام بن بهرام و بهرام بن بهرام بن بهرام و نرسی و هرمز و شاپور ذوالاکتاف. عمرو بن امروءالقیس، معاصر شاپور ذوالاکتاف و برادرش اردشیر. امروءالقیس بن بدأبن عمرو، معاصر اردشیر برادرشاپور و شاپور پسر شاپور و بهرام بن شاپور و یزدجردبن شاپور. نعمان بن امروءالقیس، معاصر یزدجردبن بهرام و بهرام گور. منذر بن نعمان، معاصر بهرام گور و یزدجردبن بهرام گور و فیروز بن یزدجرد. اسود بن منذر، معاصر فیروز بن یزدجرد و بلاش و قباد. منذر بن منذر، معاصر قباد. نعمان بن اسود، معاصر قباد. ابویعفربن علقمه، معاصر قباد. امروءالقیس بن نعمان، معاصر قباد. منذر بن امروءالقیس، معاصر قباد و انوشیروان. حارث بن عمرو، معاصر انوشیروان. منذر بن امروءالقیس (بار دوم) ، معاصر انوشیروان. عمرو بن منذر، معاصر انوشیروان. قابوس بن منذر، معاصر انوشیروان. منذر بن منذر، معاصر انوشیروان وهرمز پسر او. نعمان بن منذر، معاصر هرمز و خسروپرویز. ایاس بن قبیصه، معاصر خسروپرویز. ذادیه (ایرانی عامل خسروپرویز بر ممالک حیره). منذر بن نعمان بن منذر
آل لخم. آل عمرو بن عدی. ملوک حیره. مناذره. سلسله ای از امرای عرب که در عراق حکومت داشته از پادشاهان ایران اطاعت میکردند. مرکز حکومت آنان شهر حیره نزدیک کوفه بوده... سرسلسلۀ آنها عمرو بن عدی بن نصر معاصر با اردشیربابکان است. و بین عدی و جذیمه الابرش و قصیر حکایتی در بین عرب معروف است و لا مرء ما جدع قصیر انفه در امثال عرب اشاره بحکایت آنهاست. ابتدای سلطنت آنان از 268 تا 628 میلادی یکی از معاریف این سلسله نعمان بن امروءالقیس است (403-431 میلادی) که قصر خورنق را سنمار برای او بنا کرده است، و دیگر منذر بن نعمان که بهرام گور در زمان کودکی نزد او بسر برد (431-473 میلادی) ، و منذر بن امروءالقیس بن ماءالسماء (507-514 میلادی) ، مشهورترین آنها معاصر با قباد بوده، او از قبول دین مزدک ابا کرد، قباد او را معزول و حارث بن عمرو کندی را بجای او گذارد و انوشیروان حکومت او را به وی ردّ کرد، و دیگر نعمان بن منذر ابوقابوس (585-613 میلادی) ، خسروپرویز بعض دختران عم وی را برای فرزندان خویش خواستگاری کرد، نعمان ابا ورزید، خسروپرویز بر وی خشم گرفت و نعمان پناه ببعض قبائل برده و آنان او را نپذیرفتند، ناچار خود برای پوزش بدربار خسرو آمد، خسرو او را گرفته و محبوس کرد تا سال 613 میلادی بطاعون درگذشت و خسرو مملکت او را به یک تن از غیر آن خاندان، ایاس بن قبیصه بخشید. آخرین ِ ملوک این سلسله منذر بن نعمان در بحرین در جنگی کشته شد و سلسلۀ آنان منقرض گردید (632 میلادی). حمزه بن حسن اصفهانی عده ملوک و مدت سلطنت آنان را بدینگونه ذکر کرده است: عمرو بن عدی، معاصر اردشیر بابکان. امروءالقیس بن عمرو بن عدی، معاصر شاپور پسر اردشیر و هرمزبن شاپور و بهرام و بهرام بن بهرام و بهرام بن بهرام بن بهرام و نرسی و هرمز و شاپور ذوالاکتاف. عمرو بن امروءالقیس، معاصر شاپور ذوالاکتاف و برادرش اردشیر. امروءالقیس بن بدأبن عمرو، معاصر اردشیر برادرشاپور و شاپور پسر شاپور و بهرام بن شاپور و یزدجردبن شاپور. نعمان بن امروءالقیس، معاصر یزدجردبن بهرام و بهرام گور. منذر بن نعمان، معاصر بهرام گور و یزدجردبن بهرام گور و فیروز بن یزدجرد. اسود بن منذر، معاصر فیروز بن یزدجرد و بلاش و قباد. منذر بن منذر، معاصر قباد. نعمان بن اسود، معاصر قباد. ابویعفربن علقمه، معاصر قباد. امروءالقیس بن نعمان، معاصر قباد. منذر بن امروءالقیس، معاصر قباد و انوشیروان. حارث بن عمرو، معاصر انوشیروان. منذر بن امروءالقیس (بار دوم) ، معاصر انوشیروان. عمرو بن منذر، معاصر انوشیروان. قابوس بن منذر، معاصر انوشیروان. منذر بن منذر، معاصر انوشیروان وهرمز پسر او. نعمان بن منذر، معاصر هرمز و خسروپرویز. ایاس بن قبیصه، معاصر خسروپرویز. ذادیه (ایرانی عامل خسروپرویز بر ممالک حیره). منذر بن نعمان بن منذر
مناری که در آن کله دزدان و راهزنان و محکومان را چینند تا مایه عبرت مردم گردد منارکله: (بدست خالی ازین راه آخرت گذر است بسان کله منارت اگر هزار سر است)، (رازی)، نره شرم مرد: (شد سر آمد برنگ کله منار در جهان هر که او زیاده سر است)، (عبدالغنی قبول)
مناری که در آن کله دزدان و راهزنان و محکومان را چینند تا مایه عبرت مردم گردد منارکله: (بدست خالی ازین راه آخرت گذر است بسان کله منارت اگر هزار سر است)، (رازی)، نره شرم مرد: (شد سر آمد برنگ کله منار در جهان هر که او زیاده سر است)، (عبدالغنی قبول)